Arp 273

(声をあげて抗え 定めを振り切るように (koe wo agete aragae sadame wo furikiru you ni

ریل قطار ساحلی

به خاطر وجود حجمه‌‌ی جمعیت واگن متروی خط یکِ ساعت 17:30 رو به جمعیت و تکیه زده به در مترو ایستاده بودم و گذاشتم صدای همایون هرکاری دلش میخواد بکنه و همزمان با بستن چشمام آهنگ "عاشقی" من و برد به قطاری که به درش تکیه زدم و صدای همایون همراه غروب آفتاب ساحل دریای فیروزه‌ای و صورتی که از پنجره‌ی رو‌به روم میبینمش تمام حواسم و گرفته از قطار فقط یه خلسه دارم و از دریا و موسیقی کلی حس مثبت و خوب...

.

.

پ. ن: درد‌های ماهیانه هم نمیتوانست از او رویا، رویاپردازی و قابلیت تغییر موقت موقعیت و تغییر دائم حس و حال به حال خوب را بگیرد. (رویاپردازی تمام دخترک بود) 

آسمونم سرمای ساحل شماله و بادی که موج میسازه

اگه آهنگ بود "عاشقی" از همایون شجریان

۰ نظر

سرزمین عجایب... (نوا نگار)

یه دامن چین دار شیری رنگ با گلای آبی از توی کمد بیرون میاره و با شومیز آبی رنگش ست میکنه موهای فرخوردش و مرتب میکنه و دستمال سر شیری رنگش و روی موهاش میبنده کفشای آل استار برمیداره و توی بارون و مه وارد شبهای عجیب و غریب تهران دوست داشتنیش میشه...

با صدای والس تهران میرقصه و میرقصه، موهاش رها و بدون حصاره، دیگه کوتاه نیستن آخه دیگه میتونه تو باد رهاشون کنه و موقع رقصیدن از وجودشون لذت ببره دیگه دلیلی برای کوتاه کردنشون وجود نداره، حالا میتونه بچرخه و بچرخه و به موهایی سپرده به دست باد و تکون های دامن چین دارش نگاه کنه و طعم زندگی که انتظارش رو میکشید بچشه...

برای یک بار هم که شده خودش و رها و به دور از قانون هایی دست و پاگیر عجیب و غریب میبینه، دور از قانون های که دخترونه هاش و ازش میگیرن و تو حصار خانوم بودن میپیچنش ...

.

والس تهران تا ابد برام دختری از جنس من رو تداعی میکنه که تو سرزمین عجایب میتونه با موهای بلند رها و دامن چین دار شیری با گلای آبی رنگ تو شب های تهران برقصه ....

.

.

پ.ن: فقط چون گفته بودید کوتاه باشه چشمک

پ.ن2: میدونم والس رقص 2نفرس ولی برای من اینجوریه دیگه

اگه آهنگ بود والس تهران

برای چالش نوا نگار (رادیوبلاگ)

از همه دوستان بلاگیم دعوت میکنم که تو چالش شرکت کنن (مخصوصا ماجده و رومی)

۹ نظر

بازی با فضا

امروز تو مترو یه قطار قدیمی اومد منم رفتم اولین واگن و اون قسمتی که 4تا صندلی داره بین صندلیا نشستم رو زمین چشام و که بستم و و سرم و به در پشت سرم تکیه دادم...

انگار تو قطار انیمه "spirited away" نشسته بودم و باد تو چمن زارای اطراف پیچیده و بود از پنجره به صورتم میخورد و حس خوبی داشتم دقیقا مثل همون حس امید برای رهایی و نجات که تو چشای چیهیرو بود. آدما شبیه اون موجودات سفید رنگ که تو تیتراژ اول انیمیشن "my neighbor totoro" میرقصیدن شدن و فقط صدای پچ پچ های با نمک به گوشم میرسید و دست فروشای مترو هم شبیه خود توتورو D:

.

پ.ن:راستش ذهن من هر ثانیه در خیال پردازی و بازی با فضاس ولی هیچ وقت راجبش با کسی صحبت نمیکنم. به نظرتون بعضی از تجربه هام و اینجا بنویسم؟!

آسمونم شبیه آسمون تو انیمه ها یه آبی پررنگ با ابرای پفکیه

اگه آهنگ بود تیتراژ اول و آخر انیمه "my neighbor totoro"

۱۳ نظر
جایی برای بیرون کشیدن تکه نخ هایی از درون مغزمان
بلکم گره ها باز شود
بلکم خالی شویم از دغدغه های چونان موریانه زندگی که وجودمان را از درون میپوسانند
.
ترجمه توضیح زیر عنوان: صدات و برای مخالفت در برابر شکستن در مقابل سرنوشتت بالا ببر :)
"عکسم و برندارید روش آیدی هم زدم که دیگه واقعا برندارید"
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان