Arp 273

(声をあげて抗え 定めを振り切るように (koe wo agete aragae sadame wo furikiru you ni

آدما عجیبن ..

آدما عجیبن ... هرروز عجیب تر هم میشن ...

بعضی وقتا مث شخصیت آنتوان تو شازده کوچولو میشم ...

هعی به خودم میگم بزرگترا همشون فلان جورن ...

بعضی وقتا از دور که به آدمای این دنیا نگاه میکنم، واقعا حالم از خود مسخرمون به هم میخوره ...

ما یه مشت متظاهر کله پوکیم که دور هم جمع شدیم و به طور خیلی عادی و آگاهانه گند میزنیم به جهان، به زندگیمون، به با هم بودنمون ...

+حالم از خودمون به هم میخوره

چون هر دفعه که حرف از نابودی محیط زیست و انقراض حیوانات و نابودی کره زمین حرف میزنیم، بلا استثنا چشامون پر اشک میشه ...

ولی مگه موجودات دیگه ای غیر از خود آدما گند زدن تو همین محیط زیست ...

+حالم از خودمون به هم میخوره

چون با این که میدونیم نصف مردم دنیا گرسنه ان ولی بازم نصف غذایی که برای خودمون درس میکنیم و دور میریزیم (غذایی که از نظر ما هرچند اضافی و دور ریز ولی برای نیمی از این جهان حکم یه طناب برای زنده موندن و داره)

+حالم از خودمون به هم میخوره

چون تمام پولامون و خرج مهمونی میکنیم که چشم هم و دربیاریم ... کلی پول و که میتونست جای بهتری صرف بشه رو هدر میدیم برای یه چشم و هم چشمی ساده ...

+حالم از خودمون به هم میخوره

چون تا حرف از جنگ و کشتار به میون میاد همه زانوی غم بغل میگیریم و سیل اشک های تمساحیمون براهه ...

تو فرانسه و ترکیه و انگلیس که حادثه تروریستی میشه همه همدردی میکنن ... جامعه جهانی متاسف میشه و اشک تو چشما حلقه میزنه ...

سازمان ملل نگران میشه ...

ولی کافیه همین اتفاق تو یه کشور تو شرق آسیا باشه تازه مسلمون هم باشن ... آره این خبر تا 2 هفته توی تلویزیون های سراسر دنیا پخش میشه ... آره باز چشامون اشکی میشه

ولی میدونید سازمان ملل چه تدبیری می اندیشه ...

میگه بقیه کشورا این کشور بدبخت آسیای شرقی رو تحریم کنه که شاید ارتش اون کشوره به روی خودش بیاره ...

 +حالم از خودمون به هم میخوره چون هنوز نفهمیدیم زندگی یعنی چی ...

چون نفهمیدیم که اینجا نیستیم برای قدرتمند بودن....

جنگ راه میندازیم برای اثبات قدرت ... لعنت به قدرتی که با کشتن آدما به دست بیاد ...

لعنت به اولین کسی که لذت قدرتمند بودن زیر دندونش رفت و برای بقیه توصیفش کرد ...

.

.

.

حالم از خودمون به هم میخوره چون بی رحمیم ...

.

پ.ن:وقتی مینویسم بعضی چیزا یادم میره ... این چند مورد نمونه همه دلخوریام از خودمون بود

اگه آهنگ بود آقای پست علی عظیمی

آسمونم ابریه ...

۱ نظر

بی قانون یا منطقی ؟!

تیکه منطقیه وجودم به تیکه بی قانونش میگه

+یه وقت نگیری بخوابیا فقط تا صب آهنگ گوش بده و بین اینستا و تلگرام بچرخ ...

جواب نمیده روشو اونوری میکنه و به کارش ادامه میده -_-

.

ناگهان آهنگ شب بود بیابان بود هانی نیرو پلی میشود و نامبرده از بلاگ به تلگرام کوچ میکند -_-

۲ نظر

پوچی نامتناهی ...

وقتی حس کنی اصلا آدم جالبی نیستی و رفتارات انقدر زننده و خود خواهانست که باعث میشه همه ازت متنفر بشن ...

.

یاد این شعر فروغ فرخزاد افتادم:

کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.

برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,

آفتاب دیدگانم سرد می شد,

آسمان سینه ام پر درد می شد

ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد

اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.

وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,

وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,

شاعری در چشم من میخواند ...شعری آسمانی

در کنارم قلب عاشق شعله می زد,

در شرار آتش دردی نهانی.

نغمه ی من ...

همچو آواری نسیم پر شکسته

عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.

پیش رویم :

چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر :

آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام :

منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.

کاش چون پاییز بودم

.

اگه آهنگ بود "از سرما کبود" از آیدا شاه قاسمی

۳ نظر
جایی برای بیرون کشیدن تکه نخ هایی از درون مغزمان
بلکم گره ها باز شود
بلکم خالی شویم از دغدغه های چونان موریانه زندگی که وجودمان را از درون میپوسانند
.
ترجمه توضیح زیر عنوان: صدات و برای مخالفت در برابر شکستن در مقابل سرنوشتت بالا ببر :)
"عکسم و برندارید روش آیدی هم زدم که دیگه واقعا برندارید"
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان