دوشنبه ۲ دی ۹۸
به همه چیز مشکوکم...
به تمام آدمها، به تمام حسهای عاشقانه، به تمام خوشیها، به تمام آسونیها، به تمام روزها، به تمام ساعتها و دقیقه و ثانیهها...
از همه چیز مأیوسم...
از آدمها، عاشقانهها، خوشیها، آسونیها، روزها، ساعتها و دقیقهها و ثانیهها...
برای همه چیز نگرانم...
نگران آدمها، نگران عشق، نگران خوشحالی، نگران آسایش، نگران روزها، نگران ساعتها و دقیقهها و ثانیهها...
تو گاهی برای تمام شکها، یأسها و نگرانیهام تسکین و گاهی خود خود دلیلشونی. تا میام خودم و قانع کنم به این که زندگی سراسر همین حسای مسخرس و به خودم میگم که باید بهشون عادت کنی، میبینم که نه من آدمشام و نه کاری برای رهایی ازم برمیاد.
.
.
پ. ن: انگار نمیتونم از پس نوشتن دقیق قضیه بربیام :(
آسمون آلودگی هوای تهرانه
اگه آهنگ بود "شک میکنم" از گوگوش😅