Arp 273

(声をあげて抗え 定めを振り切るように (koe wo agete aragae sadame wo furikiru you ni

اعتماد ... به نفس های شکسته

وسط بلاتکلیفی هام نشستم و تنها کاری که میتونم بکنم نگاه کردنه

قبل تر ها آدم قوی بودم

شاید یه جایی تو 13 سالگی, اونجا که هنوز به خاطر رفتار های شیطنت آمیزی که دقیقا مال همون سن بود و میتونست بعدش تموم شه ولی نشد، تنبیه یا حتی تحقیر میشدم

من اونقدر توسط آدمای احمقی به اسم مدیر و ناظم هر کوفت و زهرمار دیگه ای که اون مدرسه رو شبیه پادگان نظامی میدیدن و از ما انتظار اطاعت صرف رو داشتن تحقیر شدم که دیگه نتونستم اون آدم سابق بمونم...

نتونستم تیکه های اعتماد به نفس و غرورم و به هم بچسبونم و همونقدر که بودم قوی بشم.

واسه همینم همه اون شیطنتا و سرکش ها ادامه پیدا کرد

دیگه هیچ چیزی یا ارزش تلاش کردن نداشت یا اگه داشت من اعتماد به نفس انجام دادنش و نداشتم

هرچی میخوام خودم و گول بزنم نمیشه ... به خودم تلقین میکنم که نه این دفعه میتونی، اگه تلاش کنی میشه ولی فهمیدم یه چیزایی از تلاش مهم تره و اون قطعا اعتماد به نفسه :(

.

.

آسمونم بارونیه

اگه آهنگ بود "inne manih" از chaima mahmoud

۰ نظر

وبلاگ، خونه دوممون

بعضیا که انقد خوب بودن و میتونستن خوب بمونن با خداحافظی غصه میذارن رو دلمون :(

حال و هوامون فرق کرده یه زمانی همین چن خط نوشته هامون انقدر انرژی مثبت به خودمون و خواننده هامون میداد که همه مشتاق چن لحظه بیشتر اینجا بودن، بودیم.

ولی الان نه من اون شوق قبل و دارم و نه خواننده ها

من جنجالی و پرهیایو مثل یه انشای مهم تو یه مسابقه مینوشتم و شما پرهیجان مثل خوندن یه کتاب نوبل گرفته میخوندینش. انقدر براتون جذاب بود که دوس داشتین راجبش نظر بدین راجبش بپرسین یا حتی محکومش کنید

من انقدر برام مهم بودین که جواب هر کامنت با کلی دقت و فکر براتون مینوشتم

ما انقدر جدی بودیم که قابل وصف و درک نیست

ما اونقدر غرق دنیا و خونه دوممون بودیم که هیچ وقت حتی یه ثانیه فک نمیکردیم اینجوری بشه که دونه دونه خونه هامون و ول کنیم و برای همیشه بریم

خونه هایی که توش بزرگ شدیم

خونه هایی که یه روزایی وقتی از خونه اولمون میبریدیم میومدیم توش و توش حس مالکیت داشتیم، خونه ای که خودمون ساخته بودیم برا تسکین دردامون، برا شریک شدن شادیا و حسای خوبمون

مهم نبود که خودشون مجازین چون حساشون واقعی بود...

وبلاگ هامون دارن مث خونه های متروک تو یه جزیره دور افتاده میشن

ما تنها بازماندگان این جزیره نیمه متروک باید این رسالت و بپذیریم و سرپا نگهش داریم :)

من با این که هرروز غمگین تر و مضخرف تر از قبل مینویسم ولی دلم نمیاد خونم و جزیره قشنگمون و ترک کنم 

اون حس و حالا دیگه برنمیگرده مطمئنم

ولی من میتونم با خاطره روزای خوبمون تو این جزیره زندگی کنم :)

.

.

آسمونم آفتابیه

اگه آهنگ بود "عبور" از محسن یگانه

۰ نظر

اردیبهشت

چقدر یه اسم میتونه درخوره یه وضعیت باشه آخه "مانند بهشت😍"

نمیدونم قدما هم اردیبهشت انقد قشنگ بود و من نمیدونستم؟

قلمو برداشته رنگای خوشگل و شاد پاچیده همه جا

گلای خوشگل و خوش رنگ کشیده همه جا

آسمون یه آبی پر از ابرای پفکیی شده

یکی درمیون بارون میاد و غصه ها رو میشوره

نیمه شب یهو میزنه تو بلوار جلوی پنجره و یه روز خوشحال شروع میشه

صب زیر بارون میری مدرسه (من عاشق زیر بارون بدون چتر راه رفتنم)

زنگ تفریح یا زیر بارون قدم میزنیم یا دست هم و میگیریم و با نهایت سرعت میچرخیم یا میپریم تو چاله های پر آب :)

موقع برگشت از پشت شیشه بارونی به جنب و جوش تو شهر نگاه میکنم و با یه هندزفری تو گوش برمیگردم خونه

حتی غروبا هم بارون میاد و من خیره به منظره روبروی پنجره عشق میکنم از این همه لطفش بهمون ...

پ.ن: بماند که وقتی حالم بده بارون باعث غصه و گریه بیشتر میشه

پ.ن۲: خدایا مرسی :)

.

.

آسمونم آفتابیه

اگه آهنگ بود "داری خوابم میکنی" از این و آن بند

۰ نظر

:(

پشت سرم حرف بزنین ... میدونم حرف میزنید برامم مهم نیست

ولی تو رو جون هرکی دوسش داری بعد این که جملم تموم شد به بغل دستیت نگو "توام به همون چیزی که من فک میکنم فک میکنی"

منم دل دارم خب ... دلم میشکنه از این همه سنگدلیتون -_-

.

.

اگه آهنگ بود یه خونه کوچیک از محسن چاوشی

۰ نظر

قلم به دست میگیرم اما دریغ از خطی تازه

قلم ها از نوشتن ناتوانن وگرنه ذهن ها خیلی جذاب تر از این حرفان
.
.
آسمونم بارونیه
۰ نظر
جایی برای بیرون کشیدن تکه نخ هایی از درون مغزمان
بلکم گره ها باز شود
بلکم خالی شویم از دغدغه های چونان موریانه زندگی که وجودمان را از درون میپوسانند
.
ترجمه توضیح زیر عنوان: صدات و برای مخالفت در برابر شکستن در مقابل سرنوشتت بالا ببر :)
"عکسم و برندارید روش آیدی هم زدم که دیگه واقعا برندارید"
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان