Arp 273

(声をあげて抗え 定めを振り切るように (koe wo agete aragae sadame wo furikiru you ni

ساعت ها رو بکشید عقب یکم بخوابیم ...

جهانمون تشنه یه خواب طولانیه

آدما تشنه یک استراحت عمیقن تا به خودشون بیان

بعدش

سیاست مدارا عصبی و حسود و خودخواه نیستن

آدما تو خیابونا و پشت فرمون عصبی و پرخاشگر نیستن و با یه تفنگ نمیرن تو خیابون تا همو بکشن

به جای فرستادن موشک بین کشورا گل رد و بدل میشه

جای صدای ناله ی بچه های گرسنه و مرگ بعضیا از چاقی

صدای خنده بچه ها و تعطیلیه بیمارستانا رو میبینیم

با یه عالمه چیزای خوب دیگه ...

فک کنم جدی جدی هممون خسته شدیم از این همه بدی ، از این همه خشونت

ساعتا رو بکشید عقب که یکم بخوابیم

که خستگیا در بره . که جای همه خشونتا رو عصبانیتا رو آرامش بگیره . که جای همه خودخواهی ها رو انسان دوستی بگیره

فک کنم خیلیامون خسته ایم و میگیم اگه از اول شروع شه نمیزاریم اینجوری پیش بره

ساعتا رو بکشید عقب، یکم بخوابیم و بعدش از نو شروع کنیم ...

.

پ.ن: اینو دیشب تایپ کرده بودم ولی یادم رفته بود ارسال کنم

اگه موسیقی بود le moulin از نمیدونم کی

آسمونم آبیه

۱ نظر

نارنگی

امروز اولین نارنگی امسال بهم تعارف شد ...

لحظه ای که دستش برای تعارف نارنگی به سمتم دراز شد، خیلی عجیب بود که بوی پاییز و حس کردم ...

2پره نارنگی با بوی پاییز و با طعم خوشحالی

من همیشه شادی ها و حسای خوبم و با اونایی که دوسشون دارم تقسیم میکنم، دلم خواس "ن.د" یه پرش و بخوره ...

کنجکاو شدم ببینم اونم همچین بویی رو حس میکنه پرسیدم ازش ولی نامبرده توجه نکرد و همینجوری بدون حس کردن اون حس عجیب یه پره نارنگی معمولی خورد -_-

.

پ.ن: مثل ن.د نباشید، زندگی رو زندگی کنید ، بچشید، لمس کنید و از هر حس بیشترین لذت ممکن و ببرید...

پ.ن2: خیلی مهم که بدونیم فقط یه باز زندگی میکنیم ...

.

اگه آهنگ بود "من مثل باد" از مجتبی رستم

۲ نظر

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟

پاییز ...

بوی خرمالو و انار بوی نم بارون رو برگای خشک ... صدای باد و خش خش برگا ... نوای همایون ... حس کشیدن آرشه روی سیم "می" ویلنه

رنگای گرم و هیچ وقت دوس نداشتم، ولی رنگا توی پاییز معنای دیگه ای دارن، تو پاییز رنگای پاییزی یه جوری همو بغل کردن و به عمق هم نفوذ کردن که آدم از این همه مچ بودن و جذابیت به وجد میاد ...

رنگ و بوی پاییز و هیچ فصل دیگه ای نداره، بوی تازگی اول مهرش عجیبه ... منظورم بوی دفتر و کتاب تازه نیست، من مطمئنم این بوی تازگی همش واسه شادی بچه هاست ...

ریتم پاییز مثل آهنگ شهزاده رویای شهاب حسینی ، به همون اندازه ملایم ، به همون اندازه دل انگیز ...

پاییز نوای گیتاره کنار آتیش شبانه ، لب دریای شمال ، به همون اندازه آرامش بخش ...

پاییز غروب دریای جنوبه ، به همون اندازه "ز غوغای جهان فارغ" ...

شمام فک میکنید قبل از اخوان ثالث پاییز اون قدر ها هم توسط آدما درک نشده بود ؟

اون جا که گفت "باغ بی برگی/خنده اش خونیست اشک آمیز/جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن." فک کنم چشا تازه حقیقت پاییز و درک کرد ..

.

گوشیم داره خاموش میشه وگرنه بیشتر مینوشتم :(

اگه آهنگ بود شهزاده رویا شهاب حسینی

۱ نظر

آدما عجیبن ..

آدما عجیبن ... هرروز عجیب تر هم میشن ...

بعضی وقتا مث شخصیت آنتوان تو شازده کوچولو میشم ...

هعی به خودم میگم بزرگترا همشون فلان جورن ...

بعضی وقتا از دور که به آدمای این دنیا نگاه میکنم، واقعا حالم از خود مسخرمون به هم میخوره ...

ما یه مشت متظاهر کله پوکیم که دور هم جمع شدیم و به طور خیلی عادی و آگاهانه گند میزنیم به جهان، به زندگیمون، به با هم بودنمون ...

+حالم از خودمون به هم میخوره

چون هر دفعه که حرف از نابودی محیط زیست و انقراض حیوانات و نابودی کره زمین حرف میزنیم، بلا استثنا چشامون پر اشک میشه ...

ولی مگه موجودات دیگه ای غیر از خود آدما گند زدن تو همین محیط زیست ...

+حالم از خودمون به هم میخوره

چون با این که میدونیم نصف مردم دنیا گرسنه ان ولی بازم نصف غذایی که برای خودمون درس میکنیم و دور میریزیم (غذایی که از نظر ما هرچند اضافی و دور ریز ولی برای نیمی از این جهان حکم یه طناب برای زنده موندن و داره)

+حالم از خودمون به هم میخوره

چون تمام پولامون و خرج مهمونی میکنیم که چشم هم و دربیاریم ... کلی پول و که میتونست جای بهتری صرف بشه رو هدر میدیم برای یه چشم و هم چشمی ساده ...

+حالم از خودمون به هم میخوره

چون تا حرف از جنگ و کشتار به میون میاد همه زانوی غم بغل میگیریم و سیل اشک های تمساحیمون براهه ...

تو فرانسه و ترکیه و انگلیس که حادثه تروریستی میشه همه همدردی میکنن ... جامعه جهانی متاسف میشه و اشک تو چشما حلقه میزنه ...

سازمان ملل نگران میشه ...

ولی کافیه همین اتفاق تو یه کشور تو شرق آسیا باشه تازه مسلمون هم باشن ... آره این خبر تا 2 هفته توی تلویزیون های سراسر دنیا پخش میشه ... آره باز چشامون اشکی میشه

ولی میدونید سازمان ملل چه تدبیری می اندیشه ...

میگه بقیه کشورا این کشور بدبخت آسیای شرقی رو تحریم کنه که شاید ارتش اون کشوره به روی خودش بیاره ...

 +حالم از خودمون به هم میخوره چون هنوز نفهمیدیم زندگی یعنی چی ...

چون نفهمیدیم که اینجا نیستیم برای قدرتمند بودن....

جنگ راه میندازیم برای اثبات قدرت ... لعنت به قدرتی که با کشتن آدما به دست بیاد ...

لعنت به اولین کسی که لذت قدرتمند بودن زیر دندونش رفت و برای بقیه توصیفش کرد ...

.

.

.

حالم از خودمون به هم میخوره چون بی رحمیم ...

.

پ.ن:وقتی مینویسم بعضی چیزا یادم میره ... این چند مورد نمونه همه دلخوریام از خودمون بود

اگه آهنگ بود آقای پست علی عظیمی

آسمونم ابریه ...

۱ نظر

بی قانون یا منطقی ؟!

تیکه منطقیه وجودم به تیکه بی قانونش میگه

+یه وقت نگیری بخوابیا فقط تا صب آهنگ گوش بده و بین اینستا و تلگرام بچرخ ...

جواب نمیده روشو اونوری میکنه و به کارش ادامه میده -_-

.

ناگهان آهنگ شب بود بیابان بود هانی نیرو پلی میشود و نامبرده از بلاگ به تلگرام کوچ میکند -_-

۲ نظر

پوچی نامتناهی ...

وقتی حس کنی اصلا آدم جالبی نیستی و رفتارات انقدر زننده و خود خواهانست که باعث میشه همه ازت متنفر بشن ...

.

یاد این شعر فروغ فرخزاد افتادم:

کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.

برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,

آفتاب دیدگانم سرد می شد,

آسمان سینه ام پر درد می شد

ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد

اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.

وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,

وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,

شاعری در چشم من میخواند ...شعری آسمانی

در کنارم قلب عاشق شعله می زد,

در شرار آتش دردی نهانی.

نغمه ی من ...

همچو آواری نسیم پر شکسته

عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.

پیش رویم :

چهره تلخ زمستان جوانی

پشت سر :

آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام :

منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.

کاش چون پاییز بودم

.

اگه آهنگ بود "از سرما کبود" از آیدا شاه قاسمی

۳ نظر

:(

مخرب تر از حسادت تو هر جا و وقت و حس و فلان و بهمانی نیست ...
۱ نظر

به خودتون بدهکار نباشید تا مثل یک اسطوره این دنیا رو ترک کنید

از روزی که خبر اهدای جایزه ی نوبل ریاضی که برای اولین بار به یک زن اهدا میشد پخش شد و اسم "مریم میرزاخانی" و برای اولین بار توی زندگیم شنیدم، تبدیل شدی به یکی از اسطوره های زندگیم.

همیشه میشنیدم مغز مردها در پردازش اطلاعات ریاضی قوی تره، تو همه ی فرضیه ها رو به هم زدی.

این که اولین ایرانی بودی که همچین جایزه ارزشمندی رو کسب میکرد افتخار آفرین بود برام.

خوب صفتی برای توصیفت پیدا کرده بودن "صف شکن"

همیشه اولین بودی

اولین دختری که به تیم المپیاد ایران راه پیدا کرد...

اولین دختری که مدال طلای المپیاد ایران و گرفت...

اولین کسی که دو سال متوالی مدال طلای المپیاد گرفت...

و اولین کسی که توی المپیاد جهانی نمره کامل گرفته بود...

خیلی بده که میگم بود...

خیلی بده که دیگه نیستی تا پیشرفتات و ببینم و انگیزه بگیرم.

.

از مرگ ناگهانیت ناراحتم ولی خوش به حالت که هیچ چیزی به خودت بدهکار نبودی و تمام تلاشت و برای ترقی کردی ...

همیشه اسطوره میمونی برام❤

۰ نظر

تأیید صلاحیت -_-

هنوز نفهمیدم این معیارهای صلاحیتی که الان داریم ازشون استفاده میکنیم و کی برامون تعیین کرده و چرا ازشون پیروی میکنیم...

ولی مطمئنم همشون غلطن...

*این که یکی که زیبایی ظاهری نداره بهش احترام گذاشته نشه

*یا به کسی که تحصیلات دانشگاهی نداره توجهی نمیشه و استعداداش دیده نشه

*این که اگه لباس پوشیدنت شبیه اونا نباشه (اگه دختر باشی) خیابونی و بی حیا و اگه بلند بخندی هرجایی و بی خانواده خطاب بشی

.

.

.

اینا تعداد خیلی کمی از معیار های صلاحیت مردم جامعه ماست

معیارهایی که توشون برای هیچ آدمی هیچ استثنایی قائل نمیشن و همیشه بر پایه ی من خوبم تو بدی اداره میشن...

"حرف برا گفتن زیاد دارم ولی حوصله برای نوشتن کم"

+اگه آهنگ بود اینجا ایران از بهرام

آسمونم ابریه

۱ نظر

هیچوقت برای جبران دیر نیست

دوباره بعد از 1سال و نیم میخوام دوباره برم آموزشگاه موسیقی ... ولی میدونم چیز زیادی یادم نیست و تلاشای 2 سالم هدر رفته و دلم برا ویلنم که یه سیمش هم باز شده و یه سال و نیم خاک خورده میسوزه
 ولی هیچوقت برای جبران دیر نیست...
+کتاب جنگ چهره زنانه ندارد یکی از بهترین کتاباییه که تا حالا خوندم ... این حس خوب و پیشنهاد میکنم

+اگه آهنگ بود paradis perdus از christine
آسمونم آبیه

۰ نظر

افتتاح دوباره ;)

خیلی دل میخواست پاک کردن 90 تا پست که تو دو سال حال و روزت و ریخته بودی توشون ...

ولی اون حال و روز و دوست نداشتم، حال و روز الانم خوبه میخوام از حال خوبم بنویسم :))

۳ نظر
جایی برای بیرون کشیدن تکه نخ هایی از درون مغزمان
بلکم گره ها باز شود
بلکم خالی شویم از دغدغه های چونان موریانه زندگی که وجودمان را از درون میپوسانند
.
ترجمه توضیح زیر عنوان: صدات و برای مخالفت در برابر شکستن در مقابل سرنوشتت بالا ببر :)
"عکسم و برندارید روش آیدی هم زدم که دیگه واقعا برندارید"
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان