بهترین وضعیت آپ کردن وبلاگ هم؛ به طور دمر دراز کشیدن روی تخت بالا، همراه با باد کولر که دریم کچرای بالای پنجره رو تکون میده و دیدن منظره ی بلوار پشت پنجره و عبور ماشینا توی پس زمینه و گوش دادن آهنگای مورد علاقس. که البته الان به دلیل شرایط سری و وجود مهمون ناشناخته ی توی پذیرایی که مطمئنن نمیشناسمش و الان دارم صداش و به عنوان پس زمینه ی شرایط ایده آلم میشنوم، نمیتونم قسمت آخر رو اجرا کنم.
بماند که این روزا شرایط چقدر تحت کنترل ام نبوده، ولی هنوز میتونم با دیدن یه سریال جدید، ساز زدن، گوش دادن موسیقی بیکلام آهنگای مورد علاقم، سر زدن به وبلاگ و خوندن وبلاگای بقیه و یا حتی دیدن ماجرای دختری که ماشینش خراب شده و کنار بلوار توی ماشین نشسته و منتظر کمکه و پسری که از راه میرسه و کمکش میکنه، هم وقتم و به خوشی و سرزندگی بگذرونم...
.
فردا قراره برم دانشگاه و کنکوریایی که دارن میان بازدید دانشگاه و دانشکدمون رو به مسیرها ی درست و شنیدن اطلاعات درست هدایت کنم D: بیان ببینمشون دلم باز شه مثلا.
.
.
پ.ن: دیدم وبلاگ من انگار جزو معدود وبلاگایی عه که روزمره نمینویسن، گفتم به تغییری حاصل کنم :)
آسمونم آبیه
اگه آهنگ بود "افسانه" از مرجان فرساد
16:37:39