بعضیا که انقد خوب بودن و میتونستن خوب بمونن با خداحافظی غصه میذارن رو دلمون :(
حال و هوامون فرق کرده یه زمانی همین چن خط نوشته هامون انقدر انرژی مثبت به خودمون و خواننده هامون میداد که همه مشتاق چن لحظه بیشتر اینجا بودن، بودیم.
ولی الان نه من اون شوق قبل و دارم و نه خواننده ها
من جنجالی و پرهیایو مثل یه انشای مهم تو یه مسابقه مینوشتم و شما پرهیجان مثل خوندن یه کتاب نوبل گرفته میخوندینش. انقدر براتون جذاب بود که دوس داشتین راجبش نظر بدین راجبش بپرسین یا حتی محکومش کنید
من انقدر برام مهم بودین که جواب هر کامنت با کلی دقت و فکر براتون مینوشتم
ما انقدر جدی بودیم که قابل وصف و درک نیست
ما اونقدر غرق دنیا و خونه دوممون بودیم که هیچ وقت حتی یه ثانیه فک نمیکردیم اینجوری بشه که دونه دونه خونه هامون و ول کنیم و برای همیشه بریم
خونه هایی که توش بزرگ شدیم
خونه هایی که یه روزایی وقتی از خونه اولمون میبریدیم میومدیم توش و توش حس مالکیت داشتیم، خونه ای که خودمون ساخته بودیم برا تسکین دردامون، برا شریک شدن شادیا و حسای خوبمون
مهم نبود که خودشون مجازین چون حساشون واقعی بود...
وبلاگ هامون دارن مث خونه های متروک تو یه جزیره دور افتاده میشن
ما تنها بازماندگان این جزیره نیمه متروک باید این رسالت و بپذیریم و سرپا نگهش داریم :)
من با این که هرروز غمگین تر و مضخرف تر از قبل مینویسم ولی دلم نمیاد خونم و جزیره قشنگمون و ترک کنم
اون حس و حالا دیگه برنمیگرده مطمئنم
ولی من میتونم با خاطره روزای خوبمون تو این جزیره زندگی کنم :)
.
.
آسمونم آفتابیه
اگه آهنگ بود "عبور" از محسن یگانه